معنی اجرام سماوی

لغت نامه دهخدا

اجرام سماوی

اجرام سماوی. [اَ م ِ س َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ستارگان. اجرام چرخ.


اجرام

اجرام. [اَ] (ع اِ) ج ِ جِرْم. تن ها. اجسام (و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام درکثیف): چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). اکثر اطلاق این لفظ بر کواکب و جواهرات و احجار کنند و بر اجسام حیوانی و نباتی روا ندارند مگر بندرت در اجسام ادویه و اعضا. (غیاث اللغات). و گاه اجرام گویند مطلق، و از آن اجرام فلکی و ستارگان خواهند:
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
مگو زین سان ازیرا کاین صنایع
شد از تأثیر اجرام و طبایع.
ناصرخسرو.
هم از نفس و هم از عقل و ز اجرام
ز چار و سه که اول برده ام نام.
ناصرخسرو.
|| ج ِ جُرْم. گناهان: در این نزدیکی قوریلتای خواهد بود، تفحص اجرام و آثام ایشان بحضور خویشان و امرا تقدیم افتد. (جهانگشای جوینی).

اجرام. [اَ] (ع اِ) متاع و ادوات شبان. (منتهی الارب).

اجرام. [اِ] (ع مص) گناه کردن. اِجترام. (منتهی الارب). جرم کردن. (زوزنی). || گناه جستن: اجرم َ علیه، گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه: اجرم لَونه. || اَجرَم الدم ُ به، چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز. (منتهی الارب).


سماوی

سماوی. [س َ] (ص نسبی) منسوب که آسمان باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
تن زمینی است میارایش و بفگن بزمین
جان سماویست بیاموزش و بربر بسماش.
ناصرخسرو.
و در این زمان دعوی هیچ آفتی از سماوی و ارضی نکنیم. (تاریخ قم ص 157). || کبود و لاجوردی. (ناظم الاطباء).


اجرام چرخ

اجرام چرخ. [اَ م ِ چ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ستارگان. اجرام سماوی:
تو از رجالی و اجرام چرخ را رسم است
که کارهای عظیم آورد به پیش رجال.
معزی.

فرهنگ فارسی آزاد

اجرام سماوی

اَجْرام سَماوِی، کُرات آسمانی، ستارگان،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

اجرام سماوی

ستارگان توده های آسمانی


اجرام

(تک: جرم) تن ها پیکرها، توده ها (اسم) جمع: جرم تن ها اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان، جمع: جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه) . موجودات و کاینات سماوی وجوی مانند افلاک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی الاجزا ء (اسم) جمع: جرم تن ها اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان، جمع: جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه) . موجودات و کاینات سماوی و جوی مانند افک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی اجزا ء مانند ط نقره آهن. یا اجرام چرخ. افک و ستارگان اجرام سماوی. اجرام بسیط یا اجرام علوی. اجرام بسیط یا اجرام عنصری. اجسام خاکی. یا اجرام فلکی. اجرام بسیط یااجرام مرکب (مرکبه) اجسامی که مرکب از عناصر مختلفه الطبایع باشند.

فرهنگ عمید

اجرام


۱.= جُرم
[جمعِ جِرم] = جِرم
* اجرام فلکی: (نجوم) = * اجرام سماوی
* اجرام سماوی: (نجوم) ستارگان، سیارات، خورشید، و ماه،

فارسی به عربی

سماوی

سماوی

عربی به فارسی

سماوی

الهی , علوی , اسمانی , سماوی

اسمانی , سماوی , بهشتی , خدایی , روحانی

معادل ابجد

اجرام سماوی

362

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری